نوشته شده به دست تیموررضائی شهریور
اگر باغ نگاهم پر ز خار است ، گلم تاراج دست روزگار است ، به چشمانت قسم با بودن تو ، زمستانی ترین روزم بهار است . عاشقی بودم به درگاهت عزیز ، کفتری بودم به بامت ای عزیز ، تو پر و بالم شکستی ای عزیز ، بنده ی خود ساختیم آری عزیز ، حال می خوانی به ساز قمریان ، بی وفایی را چرا ؟ گوییم خواهی کنی من را جدا ! این چه رسم آشنایی است ، دست دادی و سلامی ، چرا خوانی جدایی ، چرا خوانی جدایی ! اس ام اس میدونی کوچکترین ذره ی هر ماده چیه ؟ دل منه که برات یه زره شده . نظرات شما عزیزان: |
درباره وبگاه آرشیو مطالب نویسندگان |